کد مطلب:94596 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

خطبه 179-در نکوهش یارانش












[صفحه 470]

كاش نابینای حق بینا میشد، و خفته در خواب نادانی بیدار می گشت كردگار بی مثال را، بر امری كه واجب نموده و بر كرداری كه مقدر فرموده، سپاس میگزارم. شما ای گروهی كه سر از فرمانم باز زدید و دعوتم را نپذیرفتید، اگر در كار پیكار، شما را مهلتی و فرصتی دهم، به یاوه سرائی میپردازید و لاف و گزاف میگوئید و اگر نبردی و كارزاری پیش آید، ضعف و سستی نشان می دهید مومنانی را كه گرد امام، اجتماع كرده و از او متابعت مینمایند، نكوهش و سرزنش مكنید چون اگر به اضطرار، در سختی جنگی گرفتار شوید، با نهایت ترس و لرز، پا به فرار می نهید دشمنانتان تار و مار و وجودشان بی یار و یاور باد! دیگر چشم امید به چه كسی دوخته اید؟ چرا به سعی و كوشش و به جنگ و جهاد، حق روای خویش را از خصم نمی گیرید؟ یا مرگ با افتخار، یا خواری فرار، سرانجام یكی از این دو نصیبتان خواهد شد. خدا گواه است آنزمان كه پیمانه عمر من بسر آید- كه چنین خواهد شد- مرگ مرا از شما جدا خواهد كرد. اینك، چرا از شما بیزارم و با وجود همه شما، تنهای تنهایم؟ شگفتا! خدا به خاطر اینهمه یاری، پاداش فراوانتان دهد!! مگر دین و آئینی نیست كه شما را گرد هم آورد و یا در وجودتان آن همت

و قدرت نیست كه شما را علیه دشمن برانگیزد؟ این شگفت نیست كه معاویه ستمكار، هماندم كه یاران فرومایه خود را به جنگ بخواند، بی درنگ بسویش می روند، در صورتیكه او ترحمی و بخششی و لطفی، در حقشان روا نمی دارد؟ حال آنكه، من شما را كه مومنید و از اعقاب و انساب مسلمانانید، همه بذل و بخشش و كمكی كه به فراخور و نیاز و احتیاجتان باشد به شما می كنم، اما هر زمان كه برای جنگ و جهاد شما را دعوت می نمایم، از من دور میشوید و با من مخالفت می ورزید. مگر از امر و فرمان من نارضا و ناخشنودید؟ حتی چنان رنجشی هم از من ندارید كه حداقل بر آن رنجش، اتفاق نظر داشته باشید و آنرا به زبان آورید. اینك بدانید، صمیمی ترین و شفیق ترین كسی كه مایلم به دیدارم آید مرگ است. دیگر جای انكار نیست كه من قرآن را به شما نیك آموختم. میان شما بدادگری و حجت و دلیلی استوار، قضاوت كردم. با آنچه بیگانه بودید، آشنایتان نمودم. هر چه را كه از روی نادانی، زشت می انگاشتید و همچون لقمه ناگواری از دهان خویش بیرون می افكندید بر شما نیك و گوارا گردانیدم خداوندا كاش این نابینایان و خفتگان، بیدار می گشتند و به چشم می دیدند كسانی كه پیشوایشان معاویه، و آموزگارشان پسر زانیه

است بسیار از درك عظمت خدایشان بدورند و در كار خطای خویش جاهلند و نادان


صفحه 470.